صاحب ، ای فاضلی ، که از دانش


بندهٔ تست صاحب عباد

همت تست پیشوای علوم


فکرت تست مقتدای رشاد

همه محض محامدی و شرف


همه عین مکارمی و سداد

گشته طبع ترا هنر مامور


شده جان ترا خرد منقاد

ای گرفته عیار فضل بدان


طبع نقاد و خاطر وقاد

داند ایزد که : رفت بی تو مرا


هم ز دل صبر و هم ز دیده رقاد

باد حاصل ز من مراد اجل


گر مرا جز لقای تست مراد

تا عروضی ز حاف و خرم همی


اندر اسباب آرد و اوتاد

باد کون تو از فساد آمن


اندرین شاهراه کون و فساد